پارمیسپارمیس، تا این لحظه: 12 سال و 29 روز سن داره

پرنسس پارمیس

نی نی در 8 هفتگی اش (الان نی نی 32 هفته و 4 روز دارد)

3 مهر 1390 (نی نی در هشت هفتگی) الان طبق قولی که به خودم داده بودم، باز هم باردارم ! این بار بشه جون عزیزم همون وقتی اومد که ما ازش خواسته بودیم. گناهی اصلن زودتر و دیرتر از اونی که من می خواستم نیومد. دلم بچه ی فروردین ماهی یا اردیبهشت ماهی می خواست. قبل از اون هم دلم می خواست اقلن بچه ام آذر ماهی بشه. الان من هشت هفته باردارم و به زودی وارد هفته نهم می شوم. اما این نگاه آرمانی من به اینکه حتمن بچه زمانی بیاد که وضع مالیمون خوب باشه ، تقریبن شوخی بود ! البته الان شوخی یا جدی در طی این یکسال از این نوشته، من صاحب خانه شدم و الان توی خانه خودم هستم و نی نی جونم توی یه خونه ی دو خوابه که مال خودمونه به دنیا می یاد اما وضع مالی ...
20 اسفند 1390

سلام دوباره (نی نی 32 هفته و 4 روز)

چند وقت بود که این وب لاگ به روز نشده بود. حالا می خوام قطعاتی از نوشته های قدیمی رو که در مورد نی نی بوده بذارم اینجا. هر کدوم از پستها تاریخ جدا داره و ربطی به روزی که آپلود شده نداره. به خاطر این تاخیر از دختر نازنازی و دوستای خوبش پوزش می خوام...  :-)
20 اسفند 1390

روز مادر واقعی

پارمیس دخترم ! یادت باشد اگه بزرگ شدی، روز مادر واقعی برای من، روز مادری نیست که [...] ... روزی نیست که فقط کادو برایم بخری، یادت باشد، دوست داشتن مادر فقط به کادو دادن به او نیست، خیلی چیزها هست که می توان با آن مادر را ارج نهاد. مثلن ادامه ی راه و افکار مادر... یادت باشد که مامان تو، از دو چیز خیلی خیلی بیزار است، یکی بساط زهد ریایی و دین فروشی؛  و دیگری عادت شوم مردسالاری، تبعیض جنسیتی... اگر برای بازگشت جامعه به سوی درست کرداری و راستگویی و نیک نهادی به جای آن زهد ریایی کوشش کردی... اگر با ریشه های فقر فرهنگی و پیامدهای آن که یکی از آنها مردسالاری و تبعیض جنسی...
4 خرداد 1390

نی نی چه شکلی باشه؟

همه می گن مهم نیست نی نی گولوها چه شکلی باشن؟ مهم اینه که سالم باشن. من ضمن اینکه دغدغه ی سلامت نی نی م رو دارم دلم می خواد قیافه اش هم خوشگل باشه. یه پرنسس واقعی. اگه به مامان باباش بره که هم می تونه خوشگل باشه و هم جذاب (اهم م م ). این عکس رو توی اینترنت دیدم اما به نظرم عجیب آشنا اومد. یه چیزی توی نگاهش آشناس نمی دونم چیه؟ حتی شک برم داشت نکنه یکی از عمه زاده های چشم رنگیم باشه؟ اما جذبه ی نگاهش مثل همسی جونم می مونه. خدایا؟ خدا جونم؟ یه دختر این شکلی به من می دی لطفن؟   ...
4 خرداد 1390

کار کردن یا نکردن؟ مسئله این است !

دیروز بیبی چک گذاشتم و هنوز خبری از تو نبود ! البته خودم می دانستم که نطفۀ مثلن 4 روزه را نمی تواند نشان دهد !  اما کرمه دیگه:)  آدم دلش می خواد یه پانصد تا – هزار تا یی رو خراب کنه و ب...شه توی لیوان (ببخشیدا) و اونوقت معجزه ی بزرگی رو با چشم ببینه. امروز صبح وقت سر کار اومدن، داشتم فکر می کردم که خیلی خیلی سخت است آدم دختر نازنینش را بعد از  اتمام مرخصی، بگذارد  مهد. جنایت است انگار. سه ساله ی اول زندگی کودک، خیلی مهم است و  من نمی خوام از لذت آن محروم شوم.   نمی شد آدم بچه خود را سر کار می آورد؟ نمی شد دائم کنار ما بود؟ اون کی بود بچه اش رو با خودش می برد سر کار؟ اوشین ؟ هانی...
4 خرداد 1390

آغازی برای تو ...

هنوز نمی دانم وجود داری، شاید باشی و شاید هم نه، من منتظرت هستم، در آستانه ی فصلی گرم  :) دلم می خواست آذر ماهی بودی، مثل خودم. نشد :(  دیر اقدام کردم و فرصت گذشت. حالا شاید بهمن ماهی یا اسفند ماهی بشوی. به هر حال خیلی هیجان انگیز است، فکر اینکه در درونت صدها و هزاران سلول در حال تکثیر هستند که قرار است انسانی بشوند که برای خود موجودی کامل است، آدم را به هیجان غیر قابل وصفی می اندازد ... من هر روز سر کار می آیم. اگر تو باشی، تا 7-8 ماه با هم سر کار می آییم. باشه؟  
1 خرداد 1390